منوی دسته بندی

هیچ محصولی در سبد خرید نیست.

زندگی بدون پلاستیک شدنی است؟

 

 

«یکی از معضلات دنیای مدرن، آلودگی زیست محیطی است. به نظر می‌رسد که مهمترین مصداق آلودگی و البته نگران‌کننده‌ترین آن، ضایعات پلاستیکی باشد که تا قرن‌ها قابل تجزیه نیستند. با این حال تولید آنها همچنان ادامه دارد. بسیاری از کشورها قوانین سخت‌گیرانه‌ای را برای تولید محصولات پلاستیکی وضع کرده‌ و جریمه‌های سنگینی را هم برای مقابله با آنها گذاشته‌اند. برخی از دولت‌ها سعی در برنامه‌ریزی جهت جایگزینی منابع پلاستیکی با منابع سبز و تجزیه‌پذیری دارند که قابلیت تطابق با محیط‌ زیست را داشته باشند و آن را آلوده نکنند. کمپین‌های متعددی هم به منظور فرهنگ‌سازی برای مردم جهت استفاده‌ نکردن از مواد پلاستیکی به‌ راه افتاده است. با این اوصاف، همچنان بسیاری از شرکت‌ها به تولید پلاستیک ادامه می‌دهند و آن را در حال حاضر غیر قابل جایگزین می‌دانند. آنها از استفاده از این مواد پلاستیکی دفاع می‌کنند و وجودشان را برای بسیاری از مواد خوراکی مایع یا وکیوم‌ شده مثل گوشت ضروری می‌دانند.

نظر سه نویسنده و روزنامه‌نگار را در مورد زندگی بدون پلاستیک می‌خوانید.

استوارت هریتیج، ٣٧ ساله – روزنامه‌نگار گاردین

انسان‌ها جزیره نیستند اما اگر من یک جزیره بودم، شاید بهترین جزیره می‌بودم. برایم تمسخرآمیز بود هنگامی که روزنامه گاردین از من خواست همه پلاستیک‌های یکبارمصرفی را که در طول هفته استفاده می‌کنم، ثبت کنم. فکر می‌کردم کار آسانی باشد. من دورکاری می‌کنم، پس هرگز لیوان یکبارمصرف استفاده نمی‌کنم. یک بطری آب فلزی قابل استفاده مجدد دارم که به جای بطری پلاستیکی یکبارمصرف با خود حمل می‌کنم. هر هفته سوپ خودم را برای ناهار می‌پزم و در کیسه‌های قابل استفاده مجدد نگهداری می‌کنم. بیشتر گوشت مصرفی‌ام را از قصابی مستقلی که در انتهای خیابان است، خریداری می‌کنم. اصلا به‌ ندرت پیش می‌آید که پلاستیک یکبارمصرف استفاده کنم. اگر قرار بود که جزیره باشم، بهترین جزیره می‌شدم.

اما من جزیره نیستم. یک همسر و دو فرزند زیر سه‌سال دارم. همسرم اعتیاد آزاردهنده و شدیدی به آب دارد و در هفته چندین بطری دولیتری آب را تمام می‌کند. کودک نوپای‌مان هم که دیوانه بی‌چون و چرای میوه‌های بی‌هسته است و طوری سبدهای توت را زیرورو می‌کند که انگار قحطی توت در راه است. تعداد پوشک مصرفی‌مان هم بسیار بالاست. محافظه‌کاری هم که کنم باید بگویم در هفته ۶٠ پوشک استفاده می‌کنیم (فرزند دوساله‌ام درحال یادگیری استفاده از لگن بچه است، اما فرزند پنج‌ماهه‌ام این اواخر بدتر شده)، پس صادقانه بگویم که پیش‌بینی آن بسیار دشوار است.

«می‌دانید، اگر هنری هشتم پوشک یکبارمصرف پوشیده بود، اکنون آن پوشک‌ها به قوت خود در مدفن زباله باقی بودند»، این گفته راشل استراوس، عضو هفته بی‌زباله است، سازمانی که خانوارها و مشاغل را به کاهش تولید زباله فرامی‌خواند. او لطف کرده و مربی من در هفته بی‌زباله شده است و هنگامی که این ماجرا موجب شد من هنری هشتم جدیدی را در ذهن خود تصور کنم، ماندگاری پوشکش مرا بهت‌زده کرد. سالانه ٣میلیارد پوشک در بریتانیا به فروش می‌رسد و تمامی آنها به دور انداخته می‌شوند.

استراوس ناستیزندگی عجیبی در برابر کاهش زباله دارد. نخستین گامی که او در این کار برداشته، استفاده‌نکردن از کیسه پلاستیکی در سوپرمارکت‌هاست. او به‌تدریج، دورریز خانواده را تا جایی کاهش داده که برای ۶ماه، نیازی به تخلیه سطل زباله‌اش نداشته است.

او به من گفت: «همه ماجرا به صلح مربوط است، جنگ و جدال را رها کن. چه چیزهایی تو را وامی‌دارند که فکر کنی می‌توانی بدون زباله زندگی کنی؟ اما بعضی اوقات هم فکر می‌کنی که در قرن بیست‌ویکم هستی و نمی‌خواهی دست به چنین کاری بزنی و مشکلی هم نیست. نظر من این است که همه تولید زباله را به نصف برسانند، زیرا اثر جمعی این کار بسی بیشتر از آن است که تنها یک خانواده تولید زباله را به صفر برساند.»

این کار موجب تشویق دیگران می‌شد، ولی معضل پوشک به قوت خود باقی بود. پیشنهاد استراوس، خلاصی کامل از پوشک نبود – که در مواقع ضروری مفید است – اما برای کاهش آن، چند جایگزین قابل شست‌وشو را از طریق مجازی سفارش دادم و همسرم را هم از طریق پیامک باخبر کردم.

همسرم در جواب، یک شکلک چشم‌ضربدری برایم فرستاد. راستش، دور انداختن فارغ‌دلانه یک پوشک بوگندو بسیار بهتر است، اما نسل جدید پوشک چندبارمصرف این کار را واقعا آسان‌تر می‌کند. قنداق‌های ضدآب قابل شست‌وشویی وجود دارند که داخل‌شان از جنس بامبوی جذب‌کننده آب ساخته شده است و در نتیجه از نمونه‌های قبلی متمدنانه‌تر و تازه ارزان‌تر هم هستند. هزینه تولید یک بسته کوچک پوشک چندبارمصرف نزدیک به ٢٠٠ پوند است و هزینه شست‌وشو هم حدود ١٠٠ پوند می‌شود. نمونه‌های یکبار مصرف آن بسیار گران‌تر است، حتی خریداری فله‌ای آن با مناسب‌ترین قیمت نیز سالانه برای هر فرزند ٢۵٠پوند هزینه دارد و تقریبا ٧۵ پوند دیگر هم صرف دستمال مرطوب می‌شود و کودک هم متوجه تغییر پوشک نشده و در نتیجه همگی خوشحال و راحتیم.

وقتی از استراوس در مورد حجم فضای اشغال‌شده توسط بطری‌های دولیتری پرسیدم، پاسخ بسیار همدلانه‌ای دریافت کردم. «این نخستین جایی است که مصالحه وارد کار می‌شود؛ چراکه انصاف نیست که همسرت بدون آب بماند.» پس من چه باید بکنم؟ «اگر من جای شما بودم به دهه ٧٠ برمی‌گشتم و به خرید یک دستگاه سودا استریم فکر می‌کردم. این دستگاه‌ها هنوز هم در بازار هستند و هنوز هم وقتی دکمه‌شان را فشار بدهی، صدای ناشایستی تولید می‌کنند. با این کار پول کلانی پس‌انداز می‌کنید و این‌ که این دستگاه‌ها از آب شیر استفاده می‌کنند، پس دورریزی هم ندارند.»
با این حساب، برای ایجاد اصلاحی در کشمکش مضاعف با پوشک چندبارمصرف، یک دستگاه سودا استریم فیزی برای همسرم خریدم. با این‌ که ارزان‌ترین مدل آن بود، قیمتی برابر با ٧٠ پوند داشت که معادل بود با ٧٠٠لیتر آب بطری. برندهای ارزان‌تری هم مثل لیموبار و المپیا وجود دارند، اما حتی با وجود برنامه تعویض گاز برای سودا استریم – شما استوانه خالی دی‌اکسید کربن را برای شرکت می‌فرستید و آنها رایگان آن را پر می‌کنند – به راحتی می‌شود فهمید که چطور هزینه این کار، مردم را از انجام آن منصرف می‌کند. اما بعد، ٣۵٠بطری خالی را در یک مدفن زباله در نظر آوردم.

سپس بخشی که بیش از همه از آن واهمه داشتم، فرارسید. اگرچه تلاش می‌کنم تا حد وسعم از یک قصابی گوشت بخرم، قصاب همچنان پلاستیک فراوانی را برای بسته‌بندی گوشت مصرف می‌کند. با این همه، استراوس توصیه کرد که ظرف خودم را برای حمل گوشت ببرم.

معضلی بود این کار، چراکه ماه‌ها به دقت کوشیده بودم رابطه‌ای را با قصاب ایجاد کنم. تلاشی را که صرف دوستی با او کرده بودم صرف آشنایی با همسرم هم نکرده بودم. اکنون این رابطه به جایی رسیده است که آقای قصاب پسر ارشدم را آقای سوسیس خطاب می‌کند. هنگام دیدارمان به بچه‌هایم شیرینی و به من کلوچه می‌دهد. لعنت به محیط‌ زیست! حاضر نبودم سهم کلوچه‌ام را یک درخواست عجیب برای قرار دادن گوشت در ظرف مخصوص خودم، از بین ببرد. اما بالاخره این کار را کردم. حدس بزنید چه شد؟ اندک تعجبی هم نکرد.

در کمال صداقت، وقتی متوجه مقدار زباله تولیدی خودتان می‌شوید، کم کردن آن آسان می‌شود. فقط در عرض یک هفته، مصرف پوشک را کاسته‌ایم، کیسه پلاستیکی بسیار کمتری استفاده کرده‌ایم و از شر بطری‌های پلاستیکی آب به کلی خلاص شده‌ایم. ما هنوز هم زباله تولید می‌کنیم، اما در اواخر این آزمایش، برای نخستین‌بار از زمان تولد فرزندان‌مان لازم نبود که برای گنجاندن کیسه زباله در سطل آشغال متوسل به زانویم شوم. همان‌طور که استراوس گفته بود زمانی که گام‌های ساده اولیه‌ای که برداشته‌ایم تبدیل به عادت شوند، کم‌کم در جاهای دیگر هم دورریز کمتری خواهیم داشت.

زو دنیل، ١٩ ساله – روزنامه‌نگار ای.بی.سی

من خاطرات پلاستیکی خودم را از نخستین روز هفته «بازآموزان» (نخستین هفته ترم دوم) آغاز می‌کنم و با تشنگی و سردرد شدید از خواب بیدار می‌شوم و هوس شدیدی برای خوردن آبمیوه دارم. به فروشگاه‌ها می‌روم و به یاد دارم که کیسه چندبارمصرفم را با خود بردارم؛ سپس بطری بزرگم را شسته و در میان دیگر اشیای بازیافتی قرار می‌دهم. برای صرف شام، من و هم‌اتاقی‌هایم به رستوران یوسوشی که در آن چوب‌های غذاخوری (چاپاستیک) بسته‌بندی پلاستیکی دارند، می‌رویم. در راه بازگشت به خانه، هنوز هم کمی احساس گرسنگی داریم، در نتیجه برای صرف نان شیرینی به رستوران برگرکینگ رفته و نان‌ها را با قاشق پلاستیکی میل می‌کنیم.

قبل از خواب، صورتم را با آب میسلی یا ریزواره‌ای (که بطری پلاستیکی دارد) می‌شویم، از یک مسواک میان‌دندانی (پلاستیکی) استفاده می‌کنم و لنزهای (پلاستیکی) ماهانه‌ام را درمی‌آورم. امروز تقریبا هیچ کاری انجام نداده‌ام، اما توده‌ای که در گوشه آشپزخانه قرار دارد، درحال بزرگترشدن است. در روز دوم، کشتار پلاستیک ادامه می‌یابد؛ حالا که به دنبالش می‌گردم همه جا پیدایش می‌کنم. به یمن سرماخوردگی، چندین بسته پلاستیکی دستمال کاغذی را تمام می‌کنم. یک پیک پیتزای سفارشی‌ام را به همراه قاشق و چنگال پلاستیکی غیرضروری و یک بسته شکلات با بسته‌بندی پلاستیکی برایم می‌آورد. ناخن‌هایم را لاک (اکریلیک) می‌زنم، چند پارچه لباس با مارک آسوس را که مثل جوهر پرینترم بسته‌بندی پلاستیکی دارد، دریافت می‌کنم.

آخر شب یک همبرگر مک‌ دونالد به همراه سس‌هایی در بسته‌های پلاستیکی یکبارمصرف و بطری نوشیدنی با پوشش پلاستیکی که دارای نی و درپوش پلاستیکی بود، سفارش دادم. حمام من جایی است که کارهای پلاستیکی بسیاری در آن رخ می‌دهد: توپ‌های پنبه‌ای و دستمال کاغذی با بسته‌بندی پلاستیکی، لوازم آرایشی در ظروف پلاستیکی، ژل و شامپو نیز همین‌طور. تبهکار بعدی، آشپزخانه است: برای شام، مقدار زیادی جوجه می‌پزم و بسته‌های پلاستیکی سینه مرغ، کیسه پلاستیکی سس و پوشش پلاستیکی بسته قارچ خروجی این شام است.

پنج روز گذشته و من از حجم پلاستیکی که تل‌انبار کرده‌ام شگفت‌زده‌ام، از بسته‌های ارسالی شرکت آمازون که دارای پوشش و لایه پلاستیکی است گرفته تا بادکنک‌هایی که در جشن تولد هم‌اتاقی‌ام ترکاندیم (اگرچه این بادکنک‌ها از جنس لاتکس بودند، ولی در هر حال یکبارمصرف بودند). صبح روز بعد از جشن، کف اتاق پر است از لیوان، نی و بطری پلاستیکی که به‌سرعت در کیسه‌ زباله‌های پلاستیکی دور انداخته می‌شوند. کمی کمک لازم دارم؛ با اندرو پانک‌هورست، مدیر کمپین مصرف‌کنندگان در اسکاتلند بی‌زباله صحبت می‌کنم. او نگاهی به دفتر خاطراتم می‌اندازد و چند توصیه می‌کند، از سهیم کردن هم‌اتاقی‌هایم در جوهر پرینتر گرفته تا قرار دادن یک سطل آشغال در حمام. آیا واقعا می‌توانم پلاستیک را از زندگی روزمره‌ام حذف کنم؟

آغاز خوبی دارم؛ یک بطری آب ضخیم و چندبارمصرف را با خود به باشگاه می‌برم. بنا به توصیه پانک‌هورست، بسته‌های تکی دستمال‌کاغذی را که در کیسه‌ای در کیفم نگه می‌داشتم، جایگزین رول دستشویی کردم، این خوب است، اگر چه به نظرم یک جعبه مقوایی دستمال کاغذی پاکیزه‌تر و مرتب‌تر بود. در صرف شام، من و دوستانم کارد و چنگال، نی و بسته‌های سس پلاستیکی را کاهش می‌دهیم. خوب است، اگرچه فکر می‌کنم در آینده برای حفظ رژلبم از یک لوله فلزی استفاده کنم.

همگی بسته‌بندی‌های پلاستیکی را که از کالاهای ارسالی باقی‌مانده است، جمع می‌کنم و به فروشگاه می‌بریم؛ این روزها بسیاری از ایستگاه‌های بازیافت، لایه‌های پلاستیکی جمع می‌کنند. (پانک‌هورست همچنین توصیه می‌کند که بررسی کنیم و ببینیم آیا ارگان‌های محلی، تتراپک‌ها را نیز بازیافت می‌کنند یا نه؟) در روز جمع‌آوری زباله، شروع به جمع‌کردن آشغال‌ها می‌کنم و بلافاصله توصیه پانک‌هورست را به یاد می‌آورم که «شما واقعا نیازی به استفاده از کیسه زباله ندارید. من که این کار را نمی‌کنم. تنها چیزی که در سطل زباله اصلی من می‌رود، پلاستیک بازیافت‌ناپذیر است، زیرا دورریز غذا، پلاستیک، شیشه، کاغذ و مقوا را در سطل‌های جداگانه می‌گذارم، پس نیازی به کیسه زباله در سطل اصلی آشپزخانه نیست، چرا که هیچ‌چیز کثیف یا ناخوشایندی در آن‌جا نیست.» عالی به‌نظر می‌رسد، اگرچه من با هم‌اتاقی‌هایم زندگی می‌کنم و اول باید آنها را قانع کنم.

شروع می‌کنم به نگهداری پسمانده غذا در شیشه‌ها (مثل مادرم که دیگ مخصوص پستو را می‌شوید و از آن و دیگر ظروف شیشه‌ای به جای ظروف نگهداری پلاستیکی استفاده می‌کند). به جای خرید بسته‌های سیب‌زمینی برشته تصمیم گرفتم خودم وارد عمل شده آنها را خرد کرده، ادویه زده و سپس به مدت ١۵دقیقه درون فر قرار دهم. خیلی هم بد نیست، اگرچه کمی زمان‌برتر از رفتن به فروشگاه است.

وقتی یک غذای پیکی سفارش می‌دادم، تذکری را از طریق اپلیکیشن مورد استفاده افزودم و نوشتم که هیچ نیازی به سس، کارد و چنگال و نی نیست. با این روش، هنگام دریافت غذا هیچ چیز پلاستیکی نالازمی دریافت نکرده و تنها پیتزای مورد نیازمان را تحویل می‌گیریم. نه‌تنها من پلاستیک را به یکباره کاهش داده‌ام، بلکه دوستانم هم از من در این کار الهام گرفته‌اند؛ مصرف خانه ما بسیار بهتر شده، جعبه‌های بازیافت پر هستند و سطل‌های زباله کمتری دارند. بهترین تغییر، زمانی رخ می‌دهد که من برای صرف نهار در میان کلاس‌هایم به جای خریدن نهار از دانشکده، به خانه می‌آیم. این کار نه‌تنها از مصرف پلاستیک می‌کاهد، بلکه اقتصادی هم هست، به‌علاوه می‌توانم چرتی هم بزنم. می‌توانم به این کار خو بگیرم.

کوکو خان، ٢٩ ساله – روزنامه‌نگار گاردین

از همان زمانی که این چالش را آغاز کردم می‌دانستم که حذف تمامی پلاستیک‌های یکبارمصرف از زندگی ناممکن خواهد بود، ولی امید داشتم که به این حد نزدیک شوم. کاری که چند‌سال پیش در حمایت از محیط‌ زیست انجام داده بودم، زحمت چندانی برایم نداشت. استفاده از نی فلزی، کاغذی یا پلاستیکی را متوقف کردم. (مگر فنجان‌های ساده قدیمی چه عیبی دارند؟ تازه یک طرح سنتی هم دارند). یک بطری آب چندبارمصرف خریدم که باوجود بی‌نظمی مزمنی که دارم هرگز گمش نکرده‌ام و اغلب هم کارد و چنگال مخصوص خودم را به همراه دارم (چیزی به اندازه حالت چهره یک نگهبان هنگامی که کیف‌تان را بگردد و یک چنگال از آن بیرون بیاورد، جالب نیست). در قسمت لوازم آرایشی، مصرف روزانه‌ام را به یک روغن نارگیل و یک خط‌ چشم کاهش دادم (پلاستیک ضخیم‌تری که لوازم آرایشی را در آن بسته‌بندی کرده‌اند، به سختی در مدفن زباله قابل شکستن است) و در آشپزخانه هم جعبه‌های غذا را برای مصرف دوباره چنان بر روی هم تل‌انبار کرده‌ام که یک جست‌وجوی ساده برای یک نمکدان در حکم محاربه با جاذبه زمین است.

این اصلاحات در زندگی کار راحتی بود و زندگی را هم راحت‌تر کرد، در نتیجه در مورد ادامه این مسیر، خوشبین بودم. کار را با نظارت بر مصرف پلاستیک یکبارمصرف آغاز کردم. به برکت دوستان و همکاران مشتاقم که مدام تذکر می‌دادند که «چه و چه و چه را هم لحاظ کردی؟» فهمیدم که لباس‌هایم کمی پلاستیکی‌اند (پلی‌استر، میکروفیبر و پشم که همگی حاوی پلاستیک هستند) و حتی این‌که کیسه‌های به ظاهر زرورقی چیپس و آجیل هم از پلاستیک هستند و بدتر از همه این‌که کیسه‌های چای هم از این قاعده مستثنی نیستند (از پلاستیک در مهر و موم کردن کیسه‌ها استفاده می‌شود). خوشبینی من در دم فروکش کرد. خود را خسته و کلافه از منظره غذای در کاغذ بازیافتی بسته‌بندی‌شده‌ای که در انتظار منهدم‌شدن توسط یک شیشه پنجره پلاستیکی است، یافتم (شاید به دلیل این‌که برچسب آن حاوی مطالب دروغین است).

در وسط هفته کاهش مصرف پلاستیک، روز پرداخت حقوق فرارسید و من از این‌که داشتن پول کمتر مرا وادار به مصرف کمتر پلاستیک کرده بود، شگفت‌زده بودم. وقتی به پنی‌ها نگاه می‌کنم، غذاهای خانگی بیشتری می‌خورم. مواقعی که حقوقم پرداخت می‌شد، احتمال زیادی وجود داشت که لیست غذاهای سفارشی را بردارم و برای این غذاهای خوشمزه و لذیذ که همه در کیسه‌ها و پوشش‌های پلاستیکی سرو می‌شوند، پول خرج کنم.

اما هنوز هم از تغییرات ریز و مستمری که ‌باید برای حذف پلاستیک از صحنه زندگی‌ام انجام می‌دادم، کلافه بودم. خوشبختانه یک پیکارگر ضدپلاستیک با نام لیزی کار قوت قلب خوبی به من داد. در‌ سال ٢٠١۶، خانم کار نخستین شخصیت جنبش شنا در طول انگلستان شد. او در این سیر، «گشت‌زنی پلاستیک» را پیکار یک زن جهت آشکارسازی تأثیر پلاستیک بر آبراهه‌های انگلستان تعریف کرد. کار در ‌سال ٢٠١٣ هنگامی که درحال بهبود یافتن از سرطان بود، شروع به گشتزنی با تخته شنا در مجمع‌الجزایر سیلی کرد. هنگامی که او به لندن بازگشت و همت به گشتزنی در کانال‌های شهر گماشت، آنها را «مشمئزکننده» و پر از زباله‌های پلاستیکی یافت.

او گفت: «برای من این شروع همه‌چیز بود. آبراهه‌ها و شنا با تخته شنا در آنها راهی برای نجات جانم و جایی برای بهبود یافتنم بودند، با این حال من در میان آن همه زباله قرار داشتم، در آبراهه‌هایی که پوشیده از آشغال بودند.»

او تصمیم گرفت از هر تکه زباله‌ای که می‌دید، عکس بگیرد و روی نقشه‌ای ثبت کند. ‌سال گذشته، او اپلیکیشنی راه‌اندازی کرد تا مردم را هم در این کار سهیم کند. او به من توصیه می‌کند که به دنبال بُردهای آسان باشم و مثلا از بطری شیر شیشه‌ای استفاده کنم. «اگر یک شیرفروش پیدا کنی می‌توانی بطری شیشه‌ای با درپوش زرورقی از او بگیری، اما اگر نتوانستی بسیاری از فروشگاه‌ها شیر را در بطری‌های شیشه‌ای عرضه می‌کنند. این تغییرهای ریز و کوچک، تأثیر فراوانی دارند.»

عصر همان روز تصمیم گرفتم برخی از توصیه‌های خانم کار را تجربه کنم. او مکان‌هایی را توصیه می‌کند که محصول را باز و به صورت فله‌ای می‌فروشند و شما می‌توانید ظرفی را با خود آورده و پر کنید و معتقد است که شاید این کار برای کسانی که بیرون از شهرهای بزرگ سکونت دارند، گزینه مناسبی نباشد. یک جعبه پلاستیکی و مقداری زرورق را با خود به فروشگاه محل‌مان می‌برم و به سمت پیشخوان پنیر می‌روم. از همکاری و همدلی فروشندگان شگفت‌زده‌ام. پنیر در زرورق پیچیده و برچسب قیمت برای وارسی در گیشه پرداخت قیمت در قسمت فوقانی آن چسبانده شده است. قصاب مستقل محل‌مان از این‌که سینه‌مرغ را در ظرف خودم قرار دهد، ناراحت نمی‌شود و در بقالی محل‌مان حتی یک جنس مجانی هم در عوض آن دریافت می‌کنم (بقال مهربان می‌گوید «تخم‌مرغ آبپز و گوشت به حساب من»).

در زمان نوشتن این مطلب هنوز موارد ناتمامی دارم از قبیل مایع‌دستشویی که با صابون مرسوم تعویض خواهم کرد، شوینده ماشین لباسشویی که قرار است با پودر پاکتی جایگزین شود و صابون مایع که باید با محصولات ای‌کاور (Ecover) جایگزین کنم و اگرچه پلاستیکی هستند، اما می‌توان دوباره پرشان کرد و مواد شیمیایی مضری هم وارد آب نمی‌کنند. تعداد تغییراتی که می‌توانم بدهم توان‌فرساست، اما دیگر کمال همنشینی همچون خانم کار در من اثر کرده است. تازه، چیزهای معدودی وجود دارند که از تشویق دوستان به این کار، برانگیزنده‌تر باشند: «من با دیدن کیسه چندبارمصرف شما، مسواک بامبویی خودم را رومی‌کنم.»

 

منبع: روزنامه شهروند

این مطلب چقدر مفید بود؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تلفن همراه *